امام سجّاد عليه السلام در سوگ پدر
امام سجّاد عليه السلام در سوگ پدر
سوگواري و بزرگداشت شهادت امام حسين عليه السلام و يارانش از همان آغاز و توسط فرزندش علي بن حسين عليه السلام ملقّب به «امام سجّاد» عليه السلام و خواهر گرامي اش حضرت زينب عليهاالسلام و ديگر همراهان آن حضرت، كه شاهد ماجرا بودند، برپا شده است.
امام سجّاد عليه السلام با توجه به حاكميت مطلق و قساوت امويان، كه اوج بي رحمي خود را در حادثه كربلا نشان داده بودند، دوران امامت خود را در انزواي سياسي به سر برد و از مناقشات سياسي كناره گيري كرد. ايشان در جريان رويارويي عبداللّه بن زبير با حكومت اموي دخالت نكرد و حتي در قيام مردم مدينه در واقعه «حرّه» بر ضد حكومت يزيد، بي طرفي اختيار كرد و به تقاضاي مروان بن حكم، عامل مدينه، پناهندگي همسر و خانواده اش را پذيرفت و آن ها را به همراه خانواده خود به «ينبع» (چشمه سراي نزديك مدينه، سمت راست كوه رضوي) برد. اين در حالي بود كه مروان ابتدا اين خواهش را از عبداللّه بن عمر كرد، ولي او نپذيرفت.(1)
علاوه بر فراهم نبودن شرايط براي قيام امام سجّاد عليه السلام علت مهم ديگر، عظمت واقعه كربلا و رسالت بزرگي بود كه اين امام براي رساندن پيام عاشورا و جلوگيري از به فراموشي سپردن آن بر دوش خود احساس مي كرد. وي بهترين راه مبارزه با حكومت اموي را زنده نگه داشتن حادثه عاشورا و افشاي جنايات امويان در اين واقعه مي دانست.
امام سجّاد عليه السلام از هر فرصتي براي زنده نگه داشتن خاطره عاشورا و ياد امام حسين عليه السلام و يارانش استفاده مي كرد. نقل شده است كه ايشان هنگام نوشيدن آب به شدت مي گريست و وقتي با پرسش اطرافيان در اين باره روبه رو مي شد، پاسخ مي داد: «چگونه گريه نكنم، در حالي كه آبي را كه پرندگان و جانوران وحشي از آن آزادانه استفاده مي كردند، بر پدرم منع نمودند؟»(2)
از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه علي بن حسين عليه السلام پس از شهادت امام حسين عليه السلام تا آخرين لحظات زندگي بر مصيبت پدرش گريه مي كرد و هر گاه مي خواست دست به سوي طعام ببرد و يا آب بنوشد گريه مي كرد، تا جايي كه يكي از غلامانش به او گفت: يابن رسول اللّه صلي الله عليه و آله ، چقدر گريه مي كنيد؟! مي ترسم خود را هلاك كنيد! حضرت در جواب فرمود: «همانا اندوه و غصّه ام را به خدا شكوه مي كنم و مي دانم از خدا آنچه را كه شما نمي دانيد.»(3)
در پاسخ يكي ديگر از كساني كه به گريه هاي شديد ايشان معترض بود، فرمود: «واي بر تو! يعقوب پيامبر دوازده فرزند داشت كه خدا يكي را از چشم پدر دور كرد. يعقوب در فراق يوسف به قدري گريه كرد كه دو چشمش نابينا و سفيد شد و كمرش از غصّه يوسف خميده گشت، در حالي كه فرزندش زنده و سالم بود. ولي من با دو چشمم ديدم كه پدر و برادر و عموهايم و هفده تن از اهل بيت در كنارم كشته شدند، چگونه مي توانم گريه نكنم؟»(4)
در برخي از روايات نقل شده است كه پس از خواب عجيب و عبرت انگيزي كه همسر يزيد ديد و براي شوهرش نقل كرد، يزيد اسراي اهل بيت عليهم السلام را خواست و براي دل جويي و جلب رضايت آنان، آمادگي خود را براي برآوردن خواسته اي از آنان اعلام كرد. اهل بيت امام حسين عليه السلام گفتند: ما بيش از هر چيز دوست داريم بر حسين عليه السلام گريه و زاري كنيم. سپس يزيد مقدّمات عزاداري را براي آن ها فراهم كرد و اسراي اهل بيت هفت روز بر آن حضرت ندبه و زاري كردند.(5)
نويسنده كتاب سياهپوشي در سوگ ائمّه نور عليهم السلام ، در اين باره چنين آورده است: هند، همسر يزيد، مي گويد: در عالم خواب ديدم دري از آسمان باز شده است و فرشتگان گروه گروه به سوي سر حسين عليه السلام فرود مي آيند و مي گويند: السلام عليك يا ابا عبداللّه، السلام عليك يابن رسول اللّه. در ادامه، او در عالم رؤيا شاهد بوسيدن سر امام حسين عليه السلام توسط پيامبر صلي الله عليه و آله و مناظر ديگري بود. هند مي گويد: ناراحت و نگران از خواب بيدار شدم و ناگهان چشمم به نوري افتاد كه از سر بريده امام حسين عليه السلام متصاعد بود. با مشاهده اين صحنه، به جست وجوي يزيد برخاستم و او را در اتاقي تاريك يافتم كه محزون و غمگين مي گفت: مرا چه به كار حسين؟ خواب خويش را براي او نقل كردم و او سرش را به زير افكنده بود.
نويسنده با ذكر اين رؤيا، يزيد را پشيمان و نادم از جنايت خويش در كربلا دانسته است و اين موضوع را عامل برخورد ملايم وي با اهل بيت عليهم السلام مي داند،(6) در حالي كه بايد توجه داشت ترس يزيد از خشم عمومي مردم و قيام بر ضد حكومت را بايد عامل اصلي مدارا با اسراي اهل بيت عليهم السلام و سعي در جلب رضايت آنان دانست. كافي است مروري بر واقعه «حَرّه» و جنايات لشكريان يزيد در مدينه، كه دو سال پس از واقعه كربلا روي داد، داشته باشيم تا نادم و پشيمان بودن يزيد از جناياتش در كربلا را داستاني نادرست بدانيم.
دكتر شهيدي در اين باره مي نويسد: «مسلم بن عقبه، فرمانده سپاه اعزامي يزيد به مدينه، سه روز شهر را به اختيار سپاهيان خونخوار شام نهاد تا هرچه خواهند بكنند و چه مردان ديندار و پارسا و شب زنده دار كه كشته شد و چه حرمت ها كه در هم شكست و چه زنان و دختران كه از تجاوز اين مردم وحشي نرستند! خدا مي داند از اين فاجعه تنها يك حقيقت را مي توان دريافت و آن اينكه در اين لشكركشي، امير و مأمور هيچ يك از فقه اسلام آگاهي نداشتند، و اگر داشتند بدان بي اعتنا بودند.»(7)
يكي از شيوه هاي امامان شيعه در برگزاري عزاداري بر امام حسين عليه السلام و زنده نگه داشتن ياد و خاطره قيام عاشورا استفاده از خطيبان و شاعران و افراد خوش صدا بود. به اين افراد «مُنْشِدْ» مي گفتند كه معادل «مدّاح» امروزي بود. البته مسلّم است اين افراد، كه در محضر امامان معصوم به شعرخواني و مرثيه سرايي مي پرداختند، از هرگونه گزافه گويي و غلو و سخن نادرست به دور بودند و اساسا حادثه كربلا آن قدر دلخراش و حزن انگيز است كه براي تحريك احساسات، نيازي به قصه پردازي و بيان مطالب نادرست، كه متأسفانه كار برخي از مدّاحان شده، نيست.
هنگام بازگشت اهل بيت عليهم السلام به مدينه، كاروان آن ها در نزديكي شهر اقامت كوتاهي كرد. چند تن از اهالي مدينه با كاروان اسرا برخورد كردند. يكي از آنان بشير بن جذلَمْ بود. امام سجّاد عليه السلام او را شناخت و به او فرمود: اي بشير، پدرت شاعر بود، تو هم از شاعري بهره اي داري؟ بشير گفت: بلي، من خود نيز شاعرم. حضرت فرمود: ابياتي بگو و جلوتر از ما به مدينه برو و خبر ورود ما و مصيبت قتل سيدالشهداء عليه السلام را به مردم اعلام كن. بشير اين ابيات را ساخت و با گريه و صداي رسا بر مردم مدينه فراخواند:
يا اهلَ يثرب لا مُقامَ لكم بِها
قُتِلَ الحسينُ و ادمعي مِدرارٌ
الجسمُ منه بكربلاءِ مفّرجٌ
والرأسُ منه عليَ القناةِ يُدارُ.
يعني: اي اهل مدينه، ديگر در مدينه اقامت نكنيد كه حسين عليه السلام شهيد شد و به اين سبب، سيلاب اشك از چشم من روان است. بدن شريفش در كربلا و در ميان خاك و خون افتاده و سر مقدّسش را بر سر نيزه ها در شهرها مي گردانند.
بنا به قول ابي مخْنَفْ، زني در مدينه باقي نماند، جز آنكه از خانه بيرون رفت و مردمان سياه پوشيدند و فرياد گريه و ناله سر دادند.(8)
- - - - - - - - - - – - - - – - - - - - - – - - - - – - – - - - - - - – - - - - – - - - - – – - - - - - - - – - - - - - - – - - - - - - - - – - - - – - – - - - - - - -
1. محمد بن جرير طبري، تاريخ طبري (تاريخ الرسل والملوك)، ترجمه ابوالقاسم پاينده، تهران، اساطير، 1362، ج 7، ص 3103. در واقعه حرّه، كه در سال 62 ق روي داد (برخي سال 63 و بعضي سال 64 نوشته اند)، عبداللّه بن حنظله با پشتيباني مردم مدينه عليه حكومت يزيد قيام كرد و پس از پيروزي بر امويان به سركردگي مروان بن حكم، عامل يزيد در مدينه، حكومت را به دست گرفت.
2. ابي الفداء (اسماعيل) ابن كثير الدمشق، البداية و النهاية، بيروت، مكتبه المعارف، 1977 م، ج 9، ص 107.
3. اين عبارت ترجمه آيه اي از قرآن است: «قال اِنّما اَشكو بَثّي و حَزني الي اللّه و اَعلمُ مِنَ اللّه مَا لاتَعلمون.» (يوسف: 86) ر. ك: محمد بن علي بن بابويه (شيخ صدوق)، امالي، ترجمه محمدباقر كمره اي، تهران، كتابخانه اسلامي، 1362 ش، مجلس 29، ص 141.
4. جعفر بن محمّد بن قولويه، كامل الزيارات، نجف، مطبعة المرتضويه، 1356 ق، باب 32، ص 115.
5. لوط بن يحيي بن سعيد العامدي ازدي كوفي، نصوص من تاريخ ابي محنف، بيروت، دارالحجّة البيضاء، 1419 ق / 1999 م، ج 1، ص 500 / همچنين ر. ك: محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، بيروت، دارالاحياء التراث العربي، 1403 ق (1983 م)، ج 45، ص 196 / فخرالدين طريحي، المنتخب، قم، منشورات الرضي، 1362 ش، ج 2، ص 482.
6. علي ابوالحسني (منذر)، سياهپوشي در سوگ ائمّه نور عليهم السلام ، قم، الهادي، 1357، ص 126.
7. جعفر شهيدي، تاريخ تحليلي اسلام تا پايان امويان، تهران، مركز نشر دانشگاهي، 1380، ص 190. براي اطلاع بيشتر درباره واقعه حرّه ر. ك: طبري، پيشين، ج 7، ص 3116 به بعد / عزالدين ابي الحسن ابن اثير، الكامل في التاريخ، بيروت، دارصادر، 1402 ق / 1982 م، ج 5، ص 2301 به بعد.
8. ازدي كوفي، نصوص من تاريخ ابي مخنف، ج 1، ص 503 به بعد.